هرکه با مرغ هوا دوست شود...
از صبح نشسته توی ایوان و
یک ریز بغ بغو میکند!
انگار نه انگار که تا همین دیروز
بُغ کرده بود و
چیزی نمیگفت!
خواستم بدانی
آنروزها که نبودی، حتی قمری یادگار خودت هم
با دلم همساز نشد.
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۶ دی ۱۳۹۱ ساعت 5:54 PM توسط سمیه زیوری
|
مثل ستاره درسایه سارصبح