کاش همه بوی اسفندی که شبِ تولد،

مادر دودِ سرِسلامتِ دلبندش میکنه، به مشامشون خورده باشه ...

و دعای همیشگی زیر لب پدر ...

 ..........

 درست در بیستمین گام بهار

 پیش پای شکوفه بارانش،

 من به ثمر رسیده ام ...

" میوه در ابتدای کمال می افتد و برگ در انتهای زوال،

 بنگر که چگونه می افتی؟

 چون سیب سرخ یا برگِ زرد ..."

 خدایا منتظره تحوله حالم هستم.

 رویای صادقه ی اولین روزهای سال قبل، به تعبیری شیرین رسید

 شیرین ترینش پیچیدنه رایحه ی خوشِ نرگس تو روزهای سرد زمستونیم بود

 امسال هم با خوابی شیرین شروع شد

 در انتظار تعبیرش و

 هدیه ای ازطرفه عزیزی که: نشود فاش کسی آنچه میان من واوست...؛

 هستم.

 تصمیم سرِسالی: تورو میکشیدم که یادم نری

 منه شاعر و عشق نقاش کرد...

 خدایا ممنونتم به خاطرِ اینهمه دوستِ خوب ...